آوای اسفاد

متن مرتبط با «عظیمی» در سایت آوای اسفاد نوشته شده است

نگار /شاعر محمود عظیمی

  • نگارباز از او بالا یکی کفتر میَهبوی انفاس خوش دلبر میَهتا تِلِکَّستِ مشو وَر در سراباز پندارُم گلُم از در میَهگر ببینُم روی ماهش، رعشه اینوک پایم تا به فرق سر میهوقتِ که از کیچه یِ ما رَد مِشوبوی مشک و نافه و عنبر میهتا صدایِ در مِیَایَه وَرمُگُماو که مو وَیلونِشُم از دَر میهاین دلِ دیونه رَه هفتاد بارگر برانی از درِ دیگر میهگر به تیغش بر کشی، همچون مَغَسمی رود آنجا کز او شکّر میهبس که بیمار دِلَندَروایِ اوستوَر درینگِ، جُغ کنی با سر میهدرد داغِ دوریِ آن مَه جبینهمچو داغ خنجر و نِشتَر میهوقتِ که در وَامِشو وَر رویِ یارگوئیا نسرین و نیلوفر میهصد دَو و دِشلُوم از لعل لبشپیشِ من از قند شیرین تر میهخون مِگِریُم از غم او، ناله امآنچنان کَز قاف و از کَیبَر میهبرسرِ بَرجُو نشستُم، نَاگُمودیدُم از بالا پری پیکر میهرُخ چو برگ یاس و بالا سرو نازحُگمِ دُرّ و لولو و گوهر میهکوزه ای اَو داشت روی شونه اشگوئیا از چشمه کوثر میهتا که سُکَّستِ زدُم ور جیغ شوجِغّ و وَغّ او تا تَگای مَودَر میهتا کَمِ پِشتَر شِدُم او پَس خَزیوقتِ پا پَس میکشُم پِشتَر میهنازنینا ناز کمتر کن چنانچون عظیمی را به دل آذر میه, ...ادامه مطلب

  • درواکنو/شاعر محمود عظیمی

  • درواکُنوتا بیَارُم پِش کَشی بَی یارِ نَومَجمَه ره پُر کشمش و خرما کنمپیشوازِ گلّه‌یِ هیزم کَشودف زنُم ، دَیره زنُم ، هورا کنمحرمتِ قَوم و کَلون و کدخدا ربا یکی بارِ هِزُم بر جا کنمبَد که وَاخونُم قَلَه ر از یَک پِچَردتا حنا بندو ره نغز اَر پا کنمبعدِ رقص و چِکَّه و دَروَاکُنودست و پایِ یاااار ره حنّا کنمهدیه و تَارُف بِرَی دلدار نویَگ قطارِ مَجمه یِ وَر را کنمدیمبل و دیمبو ره از بیخ ورکنمهِنگه ره خود دَیره و سرنا کنمبعدِ چوبازی و سرنا و دهلشعر خوانند و مَه ایولله کنمبا نوایِ " پِچ و در پِچ گل عروس "رو به حجله ماهِ نو ور را( ه ) کنماز برای رخصت از مَادر عروسصوتِ "از باغچه سرا" نجوا کنمبا دف و دیره و رقص چوب و تارتا در "بِستو" شمار همرا کنمخود غلومِ روسیاه و شاپریخنده سورو ره زنو برپا کنممحمود عظیمی + نوشته شده در دوشنبه یازدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 22:52 توسط حسين اسداللهي  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • اسفادو دوست داری؟با ما بیاحالت خوب میشه!(نقل خاطرات اسفادقدیم توسط آقای احمد عظیمی)

  • اسفادو دوست داری ؟ بامن بیا ، حالت خوب میشه :اسفاد قدیم با همه سادگی و کاستی هایش حسرت به دلهاگذاشته است :*قنات سرشار از آب و تمام باغات و مزارع سرسبز بودند آب قنات شامل ۸ طاقه که با اعداد  ۱ تا ۸  و پسوند رَم متمایز اند و به ترتیب سر رم ،دوی رم  ... و در نهایت هشتِ رم خوانده می شوند و هر شبانه روز به دو طاقه ی شب وطاقه ی روز تقسیم و نوبتهای شب و روز جابجامی شود . هرطاقه ۱۳۲سره آب داشت و یک میرتا . ۱۲۷ سره آب سهمِ شرکا و۵ سره سهم میرتا می باشد.میرتا تاس و سره ای داشت که آب را بین شرکا تقسیم میکرد .او از احترام خاصی برخوردار بود وخود نیز بسیار محترم.*تمام حوض انبارها ، مملو از آب بودند و خانه باغ ،سکونتگاه هرخانواده بود .برق نبود و برای روشنایی چراغ مَندَوی و پی  کم کم از چراغهای نفتی اعم از گردسوز ، لمپا ، چراغ بادی ، چراغ موشی و در اوج پیشرفت ، بعضاً چراغ توری داشتند . برای خوراک پزی ، آتش و دیگدان بود و بعدها به چراغ والُر ، علاءالدین ، پُرمز و فرِ نفتی ارتقا یافت .ماشین لباسشویی و پودر رختشویی نبود و خانمهای زحمتکش کنار آب روان با دست و صابونِ بیرجندی رخت می شُستند .*دیوارها وحصارها برای حیوانات وحشی بود ومردم با هم راحت و خصوصی .*عطر دیوار های باران خورده کاهگلی مشام هر رهگذری را نوازش  می کرد. *مردم دست و دل باز و رویشان گشاده و بشّاش بود.*درختان از بار زیاده ، می شکستند و سبد های پر از میوه بود که خانه به خانه می گشت .* تنور اکثرِ خانه ها ، هر روز روشن بود و بوی خوش نان داغ محلی در اطراف می پیچید و همسایه حداقل به همسایه نان تازه می داد .*مردم مستقل زندگی می کردند و مایحتاج شان نتیجه ی خود آنها بود و اگر جاده هم بسته می , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها